بسْم الله الرحْمن الرحیم «بسم الله» کلمة من آمن بها امن زوال النعمى و حظى بنعیم الدنیا و العقبى من آمن بها سعد سعادة لا یشقى و وجد ملکا لا یبلى و بقى فى العز و العلى
قال النبی (ص): «من رفع قرطاسا من الارض مکتوب فیه بسم الله الرحمن الرحیم غفر الله له ما تقدم من ذنبه» هر که پارهاى کاغذ که برو بسم الله نوشته باشد از زمین بردارد تعظیم و احترام نام و صفت الله را در ان حال از حضرت عزت امر آید بفریشته دست چپ وى که قلم عفو گرد جرائد جرائم وى درکش که ما گناهان وى هر چه تا امروز کرد از صغائر و کبائر همه آمرزیدیم. در ضمن این حدیث اشارتى است و در معنى وى بشارتى: کسى که نام خداوند از روى تعظیم بدست برگیرد چنین خلعت رفعت مىیابد، پس چگویى؟ کسى که این نام بدل برگیرد و بجان بپذیرد از روى مهر و محبت اگر فردا خلعت رحمت یابد و بعز وصلت رسد چه عجب باشد؟ نام خداوندى است که حکم او بىزلل فعل او بىحیل صنع او بىخلل خواست او بىعلل وصف او بىمثل مقدرى لم یزل، نام خداوندى که عطاى او از خطاى تو بیش، وفاى او از جفاى تو بیش، غفران او از عصیان تو پیش، احسان او از کفران تو بیش، نعمت او از حاجت تو بیش، رحمت او از معصیت تو بیش. اى خداوندى که در ذات بىمثالى و در صفات بىهمانى در حکم بىاحتیالى و در صنع بىاختلالى صانع باجلالى و قادر بر کمالى خالق لم یزل و لا یزالى.
جمالک لا یقاس الى جمال
و قدرک جل عن درک المثال
و حبک سار فى کبدى و قلبى
مسیر الشمس فى کبد الهلال
«الْحمْد لله فاطر السماوات و الْأرْض» الحمد لله الذى هو لى هو الحمد الذى حمدت به نفسى لاحمدکم. حمدى که مرا شاید آن حمد است که از ما آید نه آن که از تو آید.
از آب و خاک چه آید که جلال عزت و جمال صمدیت مرا شاید؟ نعت حدثان را بقدم چه راهست رسم فانى بحق باقى کى رسد؟ لم یکن ثم کان، حمد لم یزل و لا یزال چون تواند؟ اى آدمى حمد تو معلول است بتقاضاى عفو و مغفرت، معلول کى بود شایسته حضرت جلال عزت، جلالى را که منزه است از علل و مقدس از خلل حمدى باید حقیقت و آن جز حمد من که خداوندم نیست که من حقام و صفات من حقیقت، عبدى اکنون من بسزاى خود حمد آوردم تو نیز بسزاى خود بر حد امکان خود حمد من بیار تا آن مجاز تو بکرم خود تبع حقیقت گردانم و حکمش حکم حقیقت نهم، اى دوست من اگر تو آمین گویى و آن گفت تو با آمین گفتن موافق افتد گناهانت مىبیامرزم، پس چون حمد من گویى و حمد تو با حمد من موافق آید کدام و هم احتمال کند و در کدام خاطر گنجد آن نواخت و خلعت که ترا ارزانى دارم، بشنو تا این سخن را بنظیرى موید گردانم: رب العزة فرمود: شهد الله أنه لا إله إلا هو پیش از آن که ترا شهادت فرمود خود شهادت آورد از بهر آن که شهادت تو معلول است بتقاضاى انجاز وعد بهشت و احتراز از وعید دوزخ و نیز شهادت تو وقتى است و صفات او جل جلاله ازلى و سرمدى و وقتى هرگز سزاى ازلى نباشد، پس خود شهادت آورد و شهادت وى ازلى تا چون بیارى وقتى تبع ازلى گردد و حکمش حکم ازلى شود و ترا بحکم تبعیت ثواب ابدى دهد.
«جاعل الْملائکة رسلا أولی أجْنحة مثْنى و ثلاث و رباع» تعرف الى العباد بافعاله و ندبهم الى الاعتبار بها فمنها ما یعلمون ذلک معاینة کالسماء و الارض و غیرهما و منها ما سبیل اثباته الخبر و النقل لا نعلمه بالضرورة و لا بدلیل العقل فالملائکة منه و لا تتحقق کیفیة صورتهم و اجنحتهم و انهم کیف یطیرون باجنحتهم الثلاث و الاربع لکن على الجملة لعلم کمال قدرته و صدق کلمته، هر چند که فرشتگان مقربان درگاه عزتاند و طاووسان حضرت الهیت در حجب هیبت بداشته و کمر انقیاد بر میان بسته و سر بر خط فرمان نهاده که «لا یعْصون الله ما أمرهمْ و یفْعلون ما یوْمرون» جایى دیگر فرمود: «بلْ عباد مکْرمون» با این منزلت و مرتبت خاکیان مومنان و صالحان فرزند آدم بر ایشان شرف دارند و افزونى، نبینى که مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «المومن اکرم على الله من الملائکة الذین عنده» و قالت عائشة: قلت یا رسول الله من اکرم الخلق على الله؟ قال: یا عائشة اما تقرئین «إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات أولئک همْ خیْر الْبریة».
و روى ان الملائکة قالت: یا ربنا انک اعطیت بنى آدم الدنیا یأکلون منها و یتمتعون و لم تعطنا فاعطنا الآخرة فقال: و عزتى لا اجعل صالح ذریة من خلقت بیدى کمن قلت له کن فکان
و قال (ص): «ان المومن یعرف فى السماء کما یعرف الرجل اهله و ولده و انه اکرم على الله من ملک مقرب».
در آثار بیارند که در بدو آفرینش، آدم که رب العزة نشر بساط تو قیر آدم را و تمهید قاعده عصمت او را با فریشتگان این خطاب کرد که إنی جاعل فی الْأرْض خلیفة ایشان بطریق استخبار گفتند: «أ تجْعل فیها منْ یفْسد فیها» و رب العزة ایشان را جواب داد که إنی أعْلم ما لا تعْلمون ایشان از آن گفت پشیمان شدند و بتضرع در آمدند و در طلب رضاى حق کوشیدند گفتند: الهنا نسمع خطابک و نخاف عقابک و نطیع من اطاعک فارض عنا خداوندا سمع ما فداى خطاب قدیم تو و نهاد ما فداى قهر و عتاب تو عبادت و تقدیس ما نثار اقدام وفاداران درگاه تو مراد ما آنست که حضرت رضاى تو بمنت ازلى ما را قبول کند. خطاب آمد: که رضاى مادران است که شما که کرام مقرباناید گرد عرش ما طواف میکنید و جنایت ناکرده ذریت آدم را که هنوز در کتم عدماند استغفار میکنید، اینست که رب العالمین فرمود: و الْملائکة یسبحون بحمْد ربهمْ و یسْتغْفرون لمنْ فی الْأرْض و شما که نقباى حجباید براى عصیان اهل غفلت را از ذریت آدم مىگریید تا بسبب گریستن شما معاصى ایشان بمغفرت بپوشیم، و فى ذلک ما روى ان النبی (ص): قال: «لما اسرى بى الى السماء سمعت دویا فقلت ما هذا یا جبرئیل؟ قال هذا بکاء الکروبیین على اهل الذنوب من امتک»
«یزید فی الْخلْق ما یشاء» قول اهل تحقیق آنست که مراد باین علو همت است همت عالى کسى را دهد که خود خواهد، اصحاب همت سهاند: یکى را همت دنیاست غایت امید وى آن و قطب آسیاى سعى وى آن و فى الخبر: «من اصبح و الدنیا اکبر همه فلیس من الله و الزم قلبه اربع خصال هما لا ینقطع عنه ابدا و شغلا لا یتفرج منه ابدا و فقرا لا یبلغ غناه ابدا و املا لا یبلغ منتهاه ابدا».
شب معراج مصطفى علیه الصلاة و السلام شخصى را دید بر صورت عروسى آراسته گفت اى جبرئیل این شخص کیست؟ گفت دنیاست که خود را در دیده دون همتان مىآراید و امت تو از هفتاد هزار یکى بود که جان خود را از عشق جمال او در طلب خدا باز خرد. و کسى را که همت او همه دنیا بود ازو بوى قطیعت آید و نعوذ بالله منه، دیگرى را همت وى تا بعقبى رسد باغ و بستان و نعیم الوان حور و قصور و ولدان و خیرات حسان بر دل وى همه آن گذرد و روزگار وى نشان آن دارد این حال مزدورست در بند پاداش مانده از حقایق مکاشفات و خلوت مناجات بازمانده.
سدیگر مرد آنست که همتى عالى دارد در دل رازى نهانى دارد دل او اسیر مهر و جان او غرقه عیان نه از دنیا خبر دارد نه از عقبى نشان بزبان حیرت همى گوید: اى یگانه یکتا از ازل تا جاودان اى واحد و وحید در نام و در نشان زندهمان کن بزندگانى دوستان بعین جمعمان زندهدار بنور قرب آبادان دوگانگى برگیر از میان و بر مقام توحیدمان فرود آر با مقربان.
«ما یفْتح الله للناس منْ رحْمة» از روى فهم بزبان طریقت این آیت اشارت است بفتوح اهل ایمان و معرفت، فتوح نامى است آن را که از غیب ناجسته و ناخواسته آید و آن دو قسم است یکى از آن واردات رزق و عیش است نامطلوب و نامکتسب دیگر قسم علم لدنى است ناآموخته با شریعت موافق ناشنیده و با دل آشنا.
پیر طریقت گفت: آه! ازین علم ناآموخته گاه در آن غرقم و گاه سوخته گوینده ازین باب دریاست گاه در مد و گاه در جزر چون در مقام انبساط بود عالم از صفوت پر کند چون در مقام هیبت بود عالم از بشریت پر کند. و هم از ابواب فتوح است خواب نیکو و دعاى نیکان و قبول دلها، و فى الخبر: «ان الله اذا احب عبدا احبه اهل السماوات و الارض و یوضع له القبول فى الارض»